کاردرمانی 7

ساخت وبلاگ

امروز اومد و همون اول که خواستم جا به جا بشم چون صندلی رو به روی جایی بود که باید می نشستم باید جا به جا می شدم

و واقعا راضی بود از جا به جا شدنم

بعد با کمک خودش و بابام با واکر ایستادم، گفت حالا کمرت رو به چپ و راست بکن(به قول خودش برقص)

بعد که خسته شدم و نشستم گفت حالا قسمت پایین واکرت رو بگیر و زانوت رو خم و صاف کن

بعد که دوباره پایین واکر رو گرفتم گفت حالا همین طوری راه برو

بعد که راه رفتم و تمام شد گفت حالا که همین طوری نشستی روی صندلی پاهات رو دراز کن و با کمر صاف دستت رو از بالای پا به سمت پایین با بکش(یعنی کمر رو خم نکنم)

بعد گفت حالا رکوع برو، دفعه اول تونستم، دفعه دوم دیگه خسته شده بودم، گفت نتونستی خودت رو نگه داری دستات رو روی زمین بذار

یه جمله حرف حساب...
ما را در سایت یه جمله حرف حساب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mha7274o بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 16:48